سفارش تبلیغ
صبا ویژن
همواره بیندیشید که آن مایه زندگانی دل بینا و کلید درهای حکمت است . [امام حسن علیه السلام]

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک ...

Powerd by: Parsiblog ® team.
(2) ماجرایی نه چندان تازه(دوشنبه 89 مرداد 18 ساعت 4:8 عصر )

میدونی از چی خنده ام میگیره و از چی گریه ام ؟‏!

از اینکه وقتی تو میزاری و میری و به راحتی خودتو به ندیدن و نشنیدن میزنی ؛ دیگرانی که همیشه بودند و نادیده گرفته شده اند به وضوح نمایان میشوند. دیروز تو آسانسور وقت رفتن همونی رو دیدم که مدتها بود نمی دیدمش همون که گفته بودم فوق العاده شبیه به توئه فقط یه کمی موهاش کم پشت تره . وقتی وارد شد و منو دید چنان ذوق زده سلام و احوالپرسی کرد که نگو ، منم از دیدنش خوشحال شدم نه بخاطر خودش که بخاطر شباهتش ؛ این باعث میشد کمی از دلتنگی من کاسته بشه و آروم تر باشم. تو دلم میگفتم کاش تو بودی کاش تو اینطور از دیدن من لبخند روی لبات مینشست کاش .......کاش .........  اما کاش ها رو کاشتم و سبز نشد .

امروز صبح هم مهدی وارد اتاقم شد و با خنده گفت سلام چه عجب همکارت نیست میتونم یه خورده گپ بزنم . بی اینکه نگاهش کنم همینطور که سرگرم انجام امور روزانه بودم جواب سلامشو دادم و گفتم فرمایش ؟! گفت دلم گرفته میخوام باهات حرف بزنم . هیچی نگفتم ولی اون گفت همینطور که مشغول کارت هستی من حرفامو میزنم فقط نگاهم نکن که میترسم که خجالت میکشم .بازم سکوت کردم .و او گفت و گفت و گفت وخودشو خالی از حرفای دلش کرد حرفائی که من بتو میزدم و بی توجه از کنارش رد میشدی خواسته ای که من از تو داشتم و بی توقع بودم و تو به تُ ...تم ؛ حسابشون نکردی ؛ احساسی که من بتو داشتم و ابراز میکردم و کاری انجام نمیدادی و دم از استرس و شغلت و غیره میزدی ... درست همین کارهائی که تو با من کردی منهم با این بیچاره که تو این 25 سال بهم میگفت : و من نه میدیدم نه میشنیدم که هنوز هم همونطوره به صرف اینکه او فقط یه عاشق بود و هست و بقول خودش اینقدر صبر میکنه تا حتی نود سالگی من هم بشه بیاد سراغم (( وقتی اینو میگه خنده ام میگیره با اوضاعی که من باهاش روبرو هستم فکر نمیکنم به سال آینده بکشه بودنم ))‏ اما تو ؟! تو همسری بودی که از زیر بار مسئولیتهات شونه خالی کردی ؛ همسری بودی که خیلی بی تفاوت بخاطر بُعد مادی و ظواهر زندگی از من از عشقت از همسرت از آینده ی زیبامون گذشتی و بیخیال شدی . من دیگه داره برام میشه یه عادت و یک خاطره بحدی به این خاطره های دور و نزدیک و به این رفتن ها عادت کردم که دیگه استغفرالله اگه پیغمبرم بیاد بگه اینطور نیست که فکر میکنی باورم نمیشه .آخه وقتی این چند نفر رو باتو مقایسه میکنم خیلی دلم میگیره ؛‏نمیگم من پُخی هستم ها ؟‏! نه من فقط یه انسانم و بقول اونا یه دل ِ بزرگ و دریائی دارم و یه دنیا معرفت و تعقل ؛ اما از نظر تو چی ؟ خیال میکنی چون همیشه بودم و هستم هیچی ندارم و هیچی نیستم ؛ تو هم عادت کردی به اینکه بدونی یکی اینور ِ جوب نشسته و تو رو نظاره میکنه و هرگز از جایگاه معرفت و عشقش عدول نمیکنه و همیشه مثل یک مجسمه گوشه اتاق پذیرائی هست یا مثل یه قاب ِ روی دیوار هستش و پنجره ای هم نیست که با طوفان و رعد و برق زمین بیافته و هروقت بخوای میتونی یه دستی به سر و گوشش بکشی و غبار ِ دردهائی که به جونش انداختی تا حدی پاک کنی و دوباره بزاری سرجاش که غبارهای تازه بشینه روش ... آره من واسه تو شدم عین همین اشیاء که مدتهاست روشونو خاک گرفته و کاری به کارش نداری و حالا انداختیش گوشه ی انباری چون میدونی که مال خودته ... اما غافلی از اینکه جنس هرچی عتیقه تر میشه گرون تر میشه و خواستنی تر ............... حالا بازم فکر کن من همون جنسی هستم که انداختیش یه گوشه ؛ مراقب باش بیشتر از این بهش آسیب نزنی که از قیمت بیافته و سرت بی کلاه بمونه !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

اینا یه قسمتائی از اون خنده ها و گریه هاست .

........... بقیه اش  باشه تا بعد ..... تا چه وقت حوصله ی نوشتن داشته باشم نمیدونم اما اینو میدونم که بعد از اینکه این حوصله هه سر بیاد این صفحه برای تو بسته میشه و دیگه هم باز نمیشه ........ میدونی که ؟! شاید یادت مونده باشه که چزا این حرف رو میزنم چون قبل از این حرکت اخیرت بهت گفته بودم ایندفعه چی میشه ؟ نگفتم ؟! چرا گفتم : شوخی گرفتی ولی اینبار دیگه اصلا " شوخی نگیرش که به هیچ صراطی مستقیم نمی شم .
» صاحبدل
»» نظرات دیگران ( نظر)


لیست کل یادداشت های وبلاگ
اینجا زمین است
نکته 4
نکته 3
نکته 2
نکته 1
لحظه های خاموش
جواب ایمیل و ...
این نیز بگذرد
دو خط ...
کیسه کوچک چای
[عناوین آرشیوشده]
 RSS 
 Atom 

بازدیدهای امروز: 62  بازدید
بازدیدهای دیروز: 11  بازدید
مجموع بازدیدها: 713743  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ وضعیت من در یاهو ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک ...
صاحبدل
این یادداشتها بر پیشانی وبلاگیست که حکم دفتر خاطرات داره ، بیش از هر چیز دیگر پاسخیست به نیاز درونی و فرسایندگی زمان که وادارم میکند در هر شرایط و برغم شدائد و مصایبی که بر من رفته ؛؛؛ و می‌رود تا شاید توجیهی برای عاشق ماندن باشد. این‌که فراز و نشیب‌های زندگی بارها غریب‌تر از گمان منست ، پیچ و خمش ‌ گاه چنان زیاد می‌شود که نقطه‌ی آغاز را از خاطرم می‌برد.
» پیوندهای روزانه «
» لینک دوستان من «
عاشق آسمونی
ناصر ناصری
علی علی اکبری
اسماعیل داستانی بنیسی
xXxXxXx از اون عکسها میخوای بیا اینجا xXxXxXx
.: شهر عشق :.
علی
آخوندها از مریخ نیامده اند
مدیر
شبر (تکبیر)
گروه اینترنتی جرقه ایرانی
نفحات
عباس حسنی
صل الله علی الباکین علی الحسین
مذهب عشق
سیّد
نازی
همسفر عشق
دهاتی
آبدارچی
نافذ
آریایی

دنیا
خاطرات باورنکردنی یک حاج آقا
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
حاج اقای مهربون زمانه (جلیلی)
موتور سنگین ... HONDA - SUZUKI ... موتور سنگین
ابلیس( قدرت شیطان )
تا ریشه هست، جوانه باید زد...
خلوت تنهایی

شهادت ( برادر گرامیم)
خاطرات خاشعات
هانیبال
دنیا به روایت یوسف
ریتا رحمانی (بازی بزرگان )
لئون
کوثر
دریچه ای به سوی ملکوت
سایه صبور
صفیر صبح
عطش
کلبه احزان
تجارت اینترنتی
گفتگوهای من و مسیحیان
نازنین
قلب سرد
جادوگر
عکاسباشی - صادق سمیعی
چشمه های مقدس
آیتکین
شادمانه (دریا)
بهروز شیخ رودی
خادم الامام عج
مجتبی
پریسا
یادگاری - صادق سمیعی
سرمه
صادق
پریسا
قهرمانی
کاچی به از هیچی - صادق سمیعی

یکی از این 6 میلیون
شراب ادیبان = محمد رئیسی پور
غریب آشنا
چاغنامه
کوچه گرد
مرزبان سایبری
» لوگوی دوستان من «





































» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» موسیقی وبلاگ «
» اشتراک در خبرنامه «
 
خطاطی نستعلیق آنلاین